معنی فارسی disgage

B1

جدا کردن یا حذف قسمت‌هایی از یک شیء یا دستگاه.

To disengage or separate from a connection.

example
معنی(example):

او مجبور شد اجزاء را جدا کند تا ماشین را تعمیر کند.

مثال:

He had to disgage the components to fix the machine.

معنی(example):

جدا کردن ایمن اجزای تجهیزات هنگام تعمیر بسیار مهم است.

مثال:

To disgage the parts safely is crucial when repairing.

معنی فارسی کلمه disgage

: معنی disgage به فارسی

جدا کردن یا حذف قسمت‌هایی از یک شیء یا دستگاه.