معنی فارسی disgospelize

B1

عمل رد کردن آموزه‌های مذهبی یا اعتقادات دینی.

To remove or negate the religious doctrine from something.

example
معنی(example):

آنها سعی کردند برخی روایات را رد کنند.

مثال:

They attempted to disgospelize certain narratives.

معنی(example):

سخنرانی هدفش رد کردن تصورات غلط بود.

مثال:

The lecture aimed to disgospelize misconceptions.

معنی فارسی کلمه disgospelize

: معنی disgospelize به فارسی

عمل رد کردن آموزه‌های مذهبی یا اعتقادات دینی.