معنی فارسی disgospel
B1رد کردن یا مخالفت با آموزههای مذهبی.
To deny or reject the teachings of the gospel.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت باورهای سنتی را رد کند.
مثال:
He chose to disgospel the traditional beliefs.
معنی(example):
یافتههای دانشمند به نظر میرسید نظریههای قدیمی را رد کردند.
مثال:
The scientist's findings seemed to disgospel old theories.
معنی فارسی کلمه disgospel
:
رد کردن یا مخالفت با آموزههای مذهبی.