معنی فارسی dishelmed

B1

حالت ناامیدی یا اختلال از لحاظ روحی یا عاطفی.

In a state of confusion or disarray.

example
معنی(example):

پس از بحث، او احساس ناامیدی و عدم اطمینان از موقعیتش کرد.

مثال:

After the argument, she felt dishelmed and unsure of her position.

معنی(example):

وضعیت نامنظم اتاق نشانگر صبح پرمشغله بود.

مثال:

The dishelmed state of the room reflected the hectic morning.

معنی فارسی کلمه dishelmed

: معنی dishelmed به فارسی

حالت ناامیدی یا اختلال از لحاظ روحی یا عاطفی.