معنی فارسی disimpassioned
B2عاری از احساسات یا تعصب، به طور خنثی و منطقی بیان شده.
Free from strong emotions; unemotional or detached.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پاسخ بیاحساس او همه را شگفتزده کرد.
مثال:
Her disimpassioned response surprised everyone.
معنی(example):
او در طول مناظره به شیوهای بیاحساس سخن گفت.
مثال:
He spoke in a disimpassioned tone during the debate.
معنی فارسی کلمه disimpassioned
:
عاری از احساسات یا تعصب، به طور خنثی و منطقی بیان شده.