معنی فارسی disinflating
B1عملی که در آن حجم یا فشار چیزی مانند بادکنک یا لاستیک کاهش مییابد.
The act of reducing the volume or pressure of something, such as a balloon or tire.
- VERB
example
معنی(example):
آنها در حال خالی کردن لاستیکها برای بررسی نشتی هستند.
مثال:
They are disinflating the tires to check for leaks.
معنی(example):
این فرآیند داراییهای موجود در بازار را کاهش میدهد.
مثال:
The process is disinflating the assets in the market.
معنی فارسی کلمه disinflating
:
عملی که در آن حجم یا فشار چیزی مانند بادکنک یا لاستیک کاهش مییابد.