معنی فارسی disinure

B1

عمل عادت نکردن یا عادت زدایی از چیزی، به خصوص شرایط سخت.

To remove the habituation or desensitization to something.

example
معنی(example):

تجربیات او شروع به عادت کردن او به درد کرد.

مثال:

His experiences began to disinure him to pain.

معنی(example):

او سعی کرد خود را از واقعیت‌های سخت زندگی عادت نکند.

مثال:

She tried to disinure herself from the harsh realities of life.

معنی فارسی کلمه disinure

: معنی disinure به فارسی

عمل عادت نکردن یا عادت زدایی از چیزی، به خصوص شرایط سخت.