معنی فارسی disinvolve
B1جدا کردن، به معنای جدا کردن یا به کنار گذاشتن یک فرد یا چیز از یک فعالیت یا وضعیت.
To remove one’s involvement or connection with something.
- VERB
example
معنی(example):
من نیاز دارم که خود را از این وضعیت پیچیده جدا کنم.
مثال:
I need to disinvolve myself from this complicated situation.
معنی(example):
جدا کردن به این معنی است که خود را از یک تعهد خارج کنید.
مثال:
To disinvolve means to remove oneself from an obligation.
معنی فارسی کلمه disinvolve
:
جدا کردن، به معنای جدا کردن یا به کنار گذاشتن یک فرد یا چیز از یک فعالیت یا وضعیت.