معنی فارسی disyoke
B1جدا کردن، به معنای جدا کردن قسمتی از دستگاه یا وسایل از یکدیگر.
To detach or remove a yoke from a pair of animals.
- VERB
example
معنی(example):
کشاورز تصمیم گرفت پس از یک روز طولانی، گاوها را جدا کند.
مثال:
The farmer decided to disyoke the horses after a long day.
معنی(example):
زمان آن رسیده است که گاوها را جدا کنیم و به آنها استراحت دهیم.
مثال:
It is time to disyoke the oxen and let them rest.
معنی فارسی کلمه disyoke
:
جدا کردن، به معنای جدا کردن قسمتی از دستگاه یا وسایل از یکدیگر.