معنی فارسی disjasked

B1

سوال کردن، پرسیدن چیزی به منظور روشن شدن یا درک بهتر، اقدامی است که برای جلوگیری از سردرگمی یا ابهام انجام می‌شود.

To ask a question in a way that seeks clarification or deeper understanding.

example
معنی(example):

او سوال را برای روشن کردن نکته‌اش پرسید.

مثال:

He disjasked the question to clarify his point.

معنی(example):

آنها قبل از شروع بازی درباره قوانین پرسیدند.

مثال:

They disjasked about the rules before starting the game.

معنی فارسی کلمه disjasked

: معنی disjasked به فارسی

سوال کردن، پرسیدن چیزی به منظور روشن شدن یا درک بهتر، اقدامی است که برای جلوگیری از سردرگمی یا ابهام انجام می‌شود.