معنی فارسی disjasket
B1تقسیم کردن یا جدا کردن، رویکردی برای مدیریت بهتر وظایف و تمرکز بر روی نکات مهم.
To separate or partition tasks or points to enhance focus and clarity.
- VERB
example
معنی(example):
او کارش را تقسیم کرد تا بر روی مسئله اصلی تمرکز کند.
مثال:
She disjasket her work to focus on the main issue.
معنی(example):
پس از جلسه، او تمام وظایف را تقسیم کرد تا از سردرگمی جلوگیری شود.
مثال:
After the meeting, he disjasket all the tasks to avoid confusion.
معنی فارسی کلمه disjasket
:
تقسیم کردن یا جدا کردن، رویکردی برای مدیریت بهتر وظایف و تمرکز بر روی نکات مهم.