معنی فارسی dismarshall
B1سازماندهی یا ترتیب دادن به یک مجموعه از منابع یا ابزارها بهمنظور استفاده بهتر از آنها.
To organize or arrange resources or items for better use.
- VERB
example
معنی(example):
آنها برنامهریزی کردند تا منابع را برای پروژه ساماندهی کنند.
مثال:
They planned to dismarshall the resources for the project.
معنی(example):
سازماندهی میتواند در مرتبسازی ابزارهای مورد نیاز کمک کند.
مثال:
Dismarshalling can help in organizing the needed tools.
معنی فارسی کلمه dismarshall
:
سازماندهی یا ترتیب دادن به یک مجموعه از منابع یا ابزارها بهمنظور استفاده بهتر از آنها.