معنی فارسی dismastment

B1

عمل جدا کردن دکل یا تیرک یک کشتی به‌منظور تعمیر یا جلوگیری از خطرات.

The act of removing the mast from a ship for repairs or safety reasons.

example
معنی(example):

جداسازی دکل کشتی برای تعمیرات ضروری بود.

مثال:

The dismastment of the ship was necessary for repairs.

معنی(example):

در طول فرآیند جداسازی دکل با چالش‌هایی روبرو شدند.

مثال:

They faced challenges during the dismastment process.

معنی فارسی کلمه dismastment

: معنی dismastment به فارسی

عمل جدا کردن دکل یا تیرک یک کشتی به‌منظور تعمیر یا جلوگیری از خطرات.