معنی فارسی dismask
B1افشای حقیقت یا واقعیات پنهان در پشت یک وضعیت یا رفتار، به ویژه در مواقعی که چیزهایی دروغین یا مخفی هستند.
To reveal the truth or reality behind something that is deceptive or hidden.
- VERB
example
معنی(example):
او میخواست حقیقت پشت شایعات را افشا کند.
مثال:
She wanted to dismask the truth behind the rumors.
معنی(example):
افشای توهمات میتواند کار چالشبرانگیزی باشد.
مثال:
Dismasking illusions can be a challenging task.
معنی فارسی کلمه dismask
:
افشای حقیقت یا واقعیات پنهان در پشت یک وضعیت یا رفتار، به ویژه در مواقعی که چیزهایی دروغین یا مخفی هستند.