معنی فارسی dismaw
B1عمل جدا کردن دهان یا آرواره یک ماهی، معمولاً در هنگام آمادهسازی آن برای پخت.
To remove the jaws or mouth of a fish, typically during preparation for cooking.
- VERB
example
معنی(example):
کودک مشاهده کرد که مادر ماهی تازه صید شده را جدا میکند.
مثال:
The child watched the mother dismaw its fresh catch.
معنی(example):
برای جدا کردن ماهی بهطور صحیح، او از یک چاقوی مخصوص استفاده کرد.
مثال:
To dismaw the fish properly, she used a special knife.
معنی فارسی کلمه dismaw
:
عمل جدا کردن دهان یا آرواره یک ماهی، معمولاً در هنگام آمادهسازی آن برای پخت.