معنی فارسی dismeasurable
B2غیرقابل اندازهگیری به حالتی اشاره دارد که اندازهگیری یا ارزیابی آن ممکن نیست.
Not able to be measured or assessed accurately.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
خوشحالی آن لحظه احساس غیرقابل اندازهگیری داشت.
مثال:
The joy of the moment felt dismeasurable.
معنی(example):
عشق او به هنر غیرقابل اندازهگیری و بینهایت بود.
مثال:
Her love for art was dismeasurable and boundless.
معنی فارسی کلمه dismeasurable
:
غیرقابل اندازهگیری به حالتی اشاره دارد که اندازهگیری یا ارزیابی آن ممکن نیست.