معنی فارسی dismeasured
B2دیسیم شده به حالتی اشاره دارد که اندازهای به درستی یا به صورت عادلانه تعیین نشده است.
Having been improperly measured or apportioned.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کیک به صورت دیسیم شده بود تا هر تکه برابر باشد.
مثال:
The cake was dismeasured to ensure each piece was equal.
معنی(example):
او به دلیل رفتاری ناعادلانه که دریافت کرده بود، احساس دیسیم شده کرد.
مثال:
He felt dismeasured by the unfair treatment he received.
معنی فارسی کلمه dismeasured
:
دیسیم شده به حالتی اشاره دارد که اندازهای به درستی یا به صورت عادلانه تعیین نشده است.