معنی فارسی dismes
B1واحد اندازهگیری برای اندازهگیری وزن یا حجم مواد غذیایی، معمولاً به مقدار بسیار کوچک.
A small unit of measure traditionally used in certain contexts.
- NOUN
example
معنی(example):
او دسمش را با احتیاط شمرد.
مثال:
He counted his dismes carefully.
معنی(example):
دسمها به طور یکنواخت بین بازیکنان توزیع شد.
مثال:
The dismes were distributed evenly among the players.
معنی فارسی کلمه dismes
:
واحد اندازهگیری برای اندازهگیری وزن یا حجم مواد غذیایی، معمولاً به مقدار بسیار کوچک.