معنی فارسی dismissingly
B1به طور ردکننده، به شیوهای که نشاندهنده عدم توجه یا احترام باشد.
In a manner that indicates rejection or lack of respect.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور ردکنندهای در مورد پیشنهاد او صحبت کرد.
مثال:
She spoke dismissingly about his suggestion.
معنی(example):
منتقد به آثار جدید هنرمند به طور ردکنندهای پاسخ داد.
مثال:
The critic responded dismissingly to the artist's new work.
معنی فارسی کلمه dismissingly
:
به طور ردکننده، به شیوهای که نشاندهنده عدم توجه یا احترام باشد.