معنی فارسی disnatured
B1به حالتی اشاره دارد که ویژگیهای طبیعی از بین رفتهاند.
Describing a state where natural qualities have been removed or diminished.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
در ادبیات، یک شخصیت از بین رفته معمولاً در تلاش است تا هویت خود را پیدا کند.
مثال:
In literature, a disnatured character often struggles to find their identity.
معنی(example):
روش از بین رفته به زندگی میتواند به سردرگمی و ناامیدی منجر شود.
مثال:
The disnatured approach to life can lead to confusion and frustration.
معنی فارسی کلمه disnatured
:
به حالتی اشاره دارد که ویژگیهای طبیعی از بین رفتهاند.