معنی فارسی disobligatory
B2غیرمتعهدانه، به معنای نداشتن مسئولیت یا عدم الزام به انجام چیزی.
Not required or obligatory; not involving an obligation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پاسخ غیرمتعهدانه در طول جلسه غیرمنتظره بود.
مثال:
The disobligatory response was unexpected during the meeting.
معنی(example):
رفتار غیرمتعهدانه او کار کردن با هم را دشوار کرد.
مثال:
His disobligatory attitude made it hard to work together.
معنی فارسی کلمه disobligatory
:
غیرمتعهدانه، به معنای نداشتن مسئولیت یا عدم الزام به انجام چیزی.