معنی فارسی disobligingly

B1

به صورت غیرمتعهدانه، بیان رفتار یا گفتاری که مسئولیت یا تعهدی را نشان نمی‌دهد.

In a manner that shows a lack of obligation or willingness to help.

example
معنی(example):

او غیرمتعهدانه صحبت کرد و هیچ علاقه‌ای به نیازهای دیگران نشان نداد.

مثال:

She spoke disobligingly, showing no interest in others' needs.

معنی(example):

دستیار به شکایت‌های مشتری با عدم تعهد پاسخ داد.

مثال:

The assistant responded disobligingly to customer complaints.

معنی فارسی کلمه disobligingly

: معنی disobligingly به فارسی

به صورت غیرمتعهدانه، بیان رفتار یا گفتاری که مسئولیت یا تعهدی را نشان نمی‌دهد.