معنی فارسی disobligingness
B2عدم تعهد، حالتی که در آن فرد تمایلی به کمک یا پذیرش مسئولیت ندارد.
The quality or state of being disobliging; unwillingness to be obliging.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم تعهد او همه را در آن رویداد شگفتزده کرد.
مثال:
His disobligingness surprised everyone at the event.
معنی(example):
عدم تعهد تیم بر عملکرد کلی آنها تأثیر گذاشت.
مثال:
The disobligingness of the team affected their overall performance.
معنی فارسی کلمه disobligingness
:
عدم تعهد، حالتی که در آن فرد تمایلی به کمک یا پذیرش مسئولیت ندارد.