معنی فارسی disoccluded

B1

فعل گذشته از آزاد کردن چیزی که مسدود شده است.

Having been freed from obstruction or blockage.

example
معنی(example):

ذرات آزاد شده اکنون زیر میکروسکوپ قابل مشاهده بودند.

مثال:

The disoccluded particles were now visible under the microscope.

معنی(example):

بعد از این روش، مناطق آزاد شده دوباره می‌توانستند تنفس کنند.

مثال:

After the method, the disoccluded areas could breathe again.

معنی فارسی کلمه disoccluded

: معنی disoccluded به فارسی

فعل گذشته از آزاد کردن چیزی که مسدود شده است.