معنی فارسی disparateness
B1نوعی کیفیت که نشاندهنده تفاوتهای حائز اهمیت یا ناهمگنی باشد.
The state of being different or distinct from others.
- NOUN
example
معنی(example):
تفاوتهای نظرات آنها در طول بحث مشهود بود.
مثال:
The disparateness of their opinions was evident during the discussion.
معنی(example):
تفاوتهای زمینههای گروه به گفتگویی غنی کمک کرد.
مثال:
The disparateness of the group's backgrounds contributed to a rich dialogue.
معنی فارسی کلمه disparateness
:
نوعی کیفیت که نشاندهنده تفاوتهای حائز اهمیت یا ناهمگنی باشد.