معنی فارسی dispeopled
B2خالی از سکنه، به حالتی که دیگر سکنهای در آن نیست.
Having been made uninhabited or devoid of people.
- VERB
example
معنی(example):
پس از تخلیه، شهر کاملاً خالی از سکنه شد.
مثال:
After the evacuation, the city was completely dispeopled.
معنی(example):
درگیری بسیاری از شهرها را خالی از سکنه کرد و خیابانها را خالی گذاشت.
مثال:
The conflict dispeopled many towns, leaving empty streets.
معنی فارسی کلمه dispeopled
:
خالی از سکنه، به حالتی که دیگر سکنهای در آن نیست.