معنی فارسی displacency
B1احساس بیپناهی یا عدم اطمینان ناشی از تغییرات.
A feeling of discomfort or unease typically due to changes or disruptions.
- NOUN
example
معنی(example):
ناامیدی او زمانی که از پیوستن به تیم خودداری کرد واضح بود.
مثال:
His displacency was evident when he refused to join the team.
معنی(example):
ناامیدی در اتاق همه را ناراحت کرد.
مثال:
The displacency in the room made everyone uncomfortable.
معنی فارسی کلمه displacency
:
احساس بیپناهی یا عدم اطمینان ناشی از تغییرات.