معنی فارسی dispossed

B1

بجا گذاشتن یا از دست دادن دارایی‌ها به‌روش غیرقانونی.

Deprived of possessions or property.

example
معنی(example):

خانواده به‌طور غیرقانونی از املاک خود بی‌بهره شدند.

مثال:

The family was dispossed of their property unlawfully.

معنی(example):

بسیاری در طول درگیری بی‌بهره شدند.

مثال:

Many were dispossed during the conflict.

معنی فارسی کلمه dispossed

: معنی dispossed به فارسی

بجا گذاشتن یا از دست دادن دارایی‌ها به‌روش غیرقانونی.