معنی فارسی dispossessory
B1عملیات یا شکایتی برای بیرون کردن شخصی از املاکش.
Pertaining to the act of dispossessing someone from property.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
عملیات تسلیم اموال توسط صاحبخانه آغاز شد.
مثال:
The dispossessory action was initiated by the landlord.
معنی(example):
آنها یک شکایت تسلیم اموال علیه مستأجران ثبت کردند.
مثال:
They filed a dispossessory suit against the tenants.
معنی فارسی کلمه dispossessory
:
عملیات یا شکایتی برای بیرون کردن شخصی از املاکش.