معنی فارسی disprivilege

B1

رفع امتیازات یا مزیت‌ها برای برقراری برابری.

To remove privileges to ensure fairness or equality.

example
معنی(example):

او برای داشتن بحثی منصفانه سعی کرد که خود را از امتیازها فارغ کند.

مثال:

He advocated to disprivilege himself for a fairer discussion.

معنی(example):

برخی از رهبران برای ایجاد برابری تصمیم می‌گیرند که خود را از امتیازها بازدارند.

مثال:

Some leaders choose to disprivilege to create equality.

معنی فارسی کلمه disprivilege

: معنی disprivilege به فارسی

رفع امتیازات یا مزیت‌ها برای برقراری برابری.