معنی فارسی disprison

B1

آزاد کردن ذهن از اسارت‌های فکری و روانی.

To liberate oneself from mental confinement or negativity.

example
معنی(example):

رها کردن خود از زندان فکری به معنای آزاد کردن خود از محدودیت‌های ذهنی است.

مثال:

To disprison oneself is to free oneself mentally.

معنی(example):

بسیاری به دنبال روش‌هایی هستند تا ذهن خود را از افکار منفی رها کنند.

مثال:

Many seek ways to disprison their minds from negative thoughts.

معنی فارسی کلمه disprison

: معنی disprison به فارسی

آزاد کردن ذهن از اسارت‌های فکری و روانی.