معنی فارسی disproportionally

B1

به‌طور نامتناسب، به شکلی که نشان دهد یک اثر یا تأثیر به‌طور غیرمتوازن است.

In a way that is not proportionate; unevenly affected or represented.

example
معنی(example):

این منطقه به‌طور نامتناسبی تحت تأثیر تصمیم قرار گرفت.

مثال:

The area was disproportionalally affected by the decision.

معنی(example):

بسیاری از جوامع به طور نامتناسبی در داده‌ها نمایندگی می‌شوند.

مثال:

Many communities are disproportionalally represented in the data.

معنی فارسی کلمه disproportionally

: معنی disproportionally به فارسی

به‌طور نامتناسب، به شکلی که نشان دهد یک اثر یا تأثیر به‌طور غیرمتوازن است.