معنی فارسی disproportionality

B1

وضعیتی که در آن نسبت‌ها یا تقسیمات ناعادلانه و نامتناسب هستند.

The quality or state of being disproportionate; inequality in size or ratio.

example
معنی(example):

این مطالعه به نابرابری در نتایج آموزشی پرداخت.

مثال:

The study addressed the disproportionality in educational outcomes.

معنی(example):

عدم تناسب می‌تواند مزایای ناعادلانه‌ای ایجاد کند.

مثال:

Disproportionality can create unfair advantages.

معنی فارسی کلمه disproportionality

: معنی disproportionality به فارسی

وضعیتی که در آن نسبت‌ها یا تقسیمات ناعادلانه و نامتناسب هستند.