معنی فارسی disproportionalness
B1وضعیتی که در آن تناسب یا توازن وجود ندارد.
The quality of being disproportionate; lack of proportionality.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم تناسب تأمین مالی نگرانیهایی را برانگیخت.
مثال:
The disproportionalness of the funding raised concerns.
معنی(example):
عدم تناسب میتواند به ناآرامیهای اجتماعی منجر شود.
مثال:
Disproportionalness can lead to social unrest.
معنی فارسی کلمه disproportionalness
:
وضعیتی که در آن تناسب یا توازن وجود ندارد.