معنی فارسی disputatively
B1به صورت جدلی و با تردید در مورد موضوعات بحث کردن.
In a manner characterized by disputation or disagreement.
- ADVERB
example
معنی(example):
دو وکیل به طور جدلی درباره شرایط قرارداد بحث کردند.
مثال:
The two lawyers argued disputatively about the terms of the contract.
معنی(example):
او به موضوع به شکل جدلی نزدیک شد و میخواست هر نقطهای را به چالش بکشد.
مثال:
He approached the issue disputatively, wanting to challenge every point.
معنی فارسی کلمه disputatively
:
به صورت جدلی و با تردید در مورد موضوعات بحث کردن.