معنی فارسی dissceptring

B1

عمل کردن به شیوه‌ای که بازتابی از قدرت و اقتدار به نمایش بگذارد، به ویژه در مورد هنر یا بیان.

The act of expressing with regal authority or using symbols associated with power.

example
معنی(example):

هنرمند شروع به استفاده از تکنیک عصادار برای ایجاد سبک جدیدی کرد.

مثال:

The artist began dissceptring to create a new style.

معنی(example):

آنها افکار خود را به صورت خلاقانه بیان می‌کردند.

مثال:

They were dissceptring their thoughts in a creative manner.

معنی فارسی کلمه dissceptring

: معنی dissceptring به فارسی

عمل کردن به شیوه‌ای که بازتابی از قدرت و اقتدار به نمایش بگذارد، به ویژه در مورد هنر یا بیان.