معنی فارسی dissectional
C1مربوط به تجزیه و تحلیل، مرتبط با جدا کردن.
Relating to or involving dissection or analysis.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
جنبههای تجزیهکردنی این مطالعه برای تحقیق مهم بودند.
مثال:
The dissectional aspects of the study were important for the research.
معنی(example):
او بر روی تحلیل تجزیهای متن تمرکز کرد.
مثال:
He focused on the dissectional analysis of the text.
معنی فارسی کلمه dissectional
:
مربوط به تجزیه و تحلیل، مرتبط با جدا کردن.