معنی فارسی dissymmetric

B2

نامتقارن، به وضعیتی اطلاق می‌شود که احتمالات یا اجزا به طور نامتناسب توزیع شده‌اند و تعادل ندارند.

Not symmetrical; lacking symmetry.

example
معنی(example):

شکل مجسمه نامتقارن است و متوازن نیست.

مثال:

The shape of the sculpture is dissymmetric, not balanced.

معنی(example):

در ریاضیات، یک تابع نامتقارن هیچ گاه تقارن ندارد.

مثال:

In mathematics, a dissymmetric function has no symmetry.

معنی فارسی کلمه dissymmetric

: معنی dissymmetric به فارسی

نامتقارن، به وضعیتی اطلاق می‌شود که احتمالات یا اجزا به طور نامتناسب توزیع شده‌اند و تعادل ندارند.