معنی فارسی dissymmetrically
B1به طور نامتقارن، یعنی بدون وجود تعادل و تقارن در چیدمان.
In a dissymmetrical manner; lacking symmetry.
- ADVERB
example
معنی(example):
قطعات به طور نامتقارن چیده شده بودند تا پیچیدگی اضافه شود.
مثال:
The pieces were arranged dissymmetrically to add complexity.
معنی(example):
او گلها را به صورت نامتقارن در گلدان گذاشت تا به آن ظاهری هنری بدهد.
مثال:
He placed the flowers dissymmetrically in the vase to make it look artistic.
معنی فارسی کلمه dissymmetrically
:
به طور نامتقارن، یعنی بدون وجود تعادل و تقارن در چیدمان.