معنی فارسی dissympathy

B2

عدم همدلی، عدم احساس همدردی یا ارتباط عاطفی با دیگران.

Lack of sympathy or compassion.

example
معنی(example):

عدم همدلی او نسبت به پروژه از نظراتش واضح بود.

مثال:

Her dissympathy towards the project was evident from her comments.

معنی(example):

عدم همدلی گاهی می‌تواند منجر به درگیری در تیم‌ها شود.

مثال:

Dissympathy can sometimes lead to conflict in teams.

معنی فارسی کلمه dissympathy

: معنی dissympathy به فارسی

عدم همدلی، عدم احساس همدردی یا ارتباط عاطفی با دیگران.