معنی فارسی distendedly

B1

به معنای متورم و بزرگ شده به گونه‌ای که به راحتی قابل تشخیص باشد.

An adverb describing something that is swollen or expanded beyond normal size.

example
معنی(example):

او به طرز پراکنده‌ای صحبت کرد تا احساساتش را منتقل کند.

مثال:

He spoke distendedly to convey his feelings.

معنی(example):

شکم به طرز متورم و پراکنده‌ای باد کرده بود که نشان‌دهنده یک مشکل بود.

مثال:

The abdomen was distendedly swollen, indicating an issue.

معنی فارسی کلمه distendedly

: معنی distendedly به فارسی

به معنای متورم و بزرگ شده به گونه‌ای که به راحتی قابل تشخیص باشد.