معنی فارسی disunionist

B1

شخصی که طرفدار جدایی یا عدم اتحاد است.

A person who advocates for disunion or separation.

example
معنی(example):

عدم اتحادی خواهان جدایی مناطق را استدلال می‌کرد.

مثال:

The disunionist argued for the separation of regions.

معنی(example):

به عنوان یک عدم اتحادی، او به حق تعیین سرنوشت اعتقاد داشت.

مثال:

As a disunionist, she believed in the right to self-determination.

معنی فارسی کلمه disunionist

: معنی disunionist به فارسی

شخصی که طرفدار جدایی یا عدم اتحاد است.