معنی فارسی disunity
B2 /dɪsˈjuːnɪti/عدم اتحاد، وضعیت یا حسی که در آن افراد یا گروه‌ها با یکدیگر هماهنگ نیستند.
Lack of unity; disagreement or conflict among a group of people
- noun
noun
معنی(noun):
The lack of unity or cohesion.
example
معنی(example):
عدم اتحاد بین رهبران باعث سردرگمی شد.
مثال:
Disunity among the leaders caused confusion.
معنی(example):
عدم اتحاد در جامعه منجر به سو تفاهم‌ها شد.
مثال:
The disunity in the community led to misunderstandings.
معنی فارسی کلمه disunity
:
عدم اتحاد، وضعیت یا حسی که در آن افراد یا گروه‌ها با یکدیگر هماهنگ نیستند.
