معنی فارسی disvertebrate
B1بیمغز کردن، به معنای حذف یا جدا کردن ساختارهای عصبی از یک ارگانیسم.
To remove the nervous system from an organism, often for laboratory analysis.
- VERB
example
معنی(example):
دانشمند توجه کرد که چگونه برخی از ارگانیسمها را برای مطالعه بیمغز کند.
مثال:
The scientist noted how to disvertebrate certain organisms for study.
معنی(example):
در یک آزمایش، آنها هدف داشتند تا گونهها را برای تجزیه و تحلیل بیمغز کنند.
مثال:
In an experiment, they aimed to disvertebrate the species for analysis.
معنی فارسی کلمه disvertebrate
:
بیمغز کردن، به معنای حذف یا جدا کردن ساختارهای عصبی از یک ارگانیسم.