معنی فارسی disvisage

B1

بی‌چهره کردن، به معنای حذف یا عدم وضوح یک مفهوم یا ایده.

To obscure or make less recognizable an idea or concept.

example
معنی(example):

او سعی کرد تا مفهوم را بی‌چهره کند تا آن را واضح‌تر کند.

مثال:

He tried to disvisage the concept to make it clearer.

معنی(example):

معلم می‌خواست تا ایده پیچیده را برای دانش‌آموزان بی‌چهره کند.

مثال:

The teacher wanted to disvisage the complex idea for the students.

معنی فارسی کلمه disvisage

: معنی disvisage به فارسی

بی‌چهره کردن، به معنای حذف یا عدم وضوح یک مفهوم یا ایده.