معنی فارسی disvouch
B1رد کردن یا نپذیرفتن چیزی، بهخصوص در مورد اعتبار یا اصالت.
To deny the validity or truth of something, especially in relation to credentials.
- VERB
example
معنی(example):
او پس از کشف دروغها تصمیم گرفت تا اعتبارنامهاش را رد کند.
مثال:
She decided to disvouch his credentials after discovering the lies.
معنی(example):
کمیته به دلیل ناهماهنگیها تصمیم گرفت تا درخواست کننده را رد کند.
مثال:
The committee chose to disvouch the applicant due to inconsistencies.
معنی فارسی کلمه disvouch
:
رد کردن یا نپذیرفتن چیزی، بهخصوص در مورد اعتبار یا اصالت.