معنی فارسی dittander
B1حس دلزدگی و بیمیلی نسبت به چیزی؛ به ویژه وقتی این حس به دلیل زیاد بودن چیزی ایجاد میشود.
A feeling of discomfort or irritation, especially when caused by overindulgence.
- OTHER
example
معنی(example):
کودک بعد از خوردن بیش از حد شیرینیها کمی احساس دیتندر میکرد.
مثال:
The child was feeling a little dittander after eating too many sweets.
معنی(example):
صدایش در طول سخنرانی دیتندر شد.
مثال:
His voice became dittander during the speech.
معنی فارسی کلمه dittander
:
حس دلزدگی و بیمیلی نسبت به چیزی؛ به ویژه وقتی این حس به دلیل زیاد بودن چیزی ایجاد میشود.