معنی فارسی ditted

B2

به هم دوختن یا برطرف کردن مشکل با روش‌های ساده و سریع.

To mend or repair something quickly and simply.

example
معنی(example):

او قبل از مهمانی لباس جیرجیرکی‌اش را دیت کرد.

مثال:

She ditted her frayed dress before the party.

معنی(example):

درزکار لبه‌های پارچه را برای یک پایان تمیز دیت کرد.

مثال:

The seamstress ditted the edges of the fabric for a clean finish.

معنی فارسی کلمه ditted

: معنی ditted به فارسی

به هم دوختن یا برطرف کردن مشکل با روش‌های ساده و سریع.