معنی فارسی divisionalised
B1وضعیتی که یک سازمان به بخشهای کوچکتر تقسیم شده باشد.
The state of having been divided into smaller divisions.
- VERB
example
معنی(example):
شرکت به سه بخش اصلی تقسیمبندی شده است.
مثال:
The company has divisionalised into three main sectors.
معنی(example):
بعد از اینکه شرکت تقسیم شد، تیمها به طور مستقلتر کار کردند.
مثال:
After it was divisionalised, the teams worked more independently.
معنی فارسی کلمه divisionalised
:
وضعیتی که یک سازمان به بخشهای کوچکتر تقسیم شده باشد.