معنی فارسی do one
B1انجام یک کار یا وظیفه خاص، معمولاً بهصورت مستقل.
To perform a single action or task.
- verb
verb
معنی(verb):
To go away, to leave; to get lost.
example
معنی(example):
آیا میتوانی یک کار دیگر قبل از نهار انجام دهی؟
مثال:
Can you do one more task before lunch?
معنی(example):
قبل از ارائه پروژه، نیاز دارم که یک بازبینی نهایی انجام دهم.
مثال:
I need to do one final review before submitting the project.
معنی فارسی کلمه do one
:
انجام یک کار یا وظیفه خاص، معمولاً بهصورت مستقل.